گر بگویم که خیالش به سرم فتاده چندی
طرفی قرار دل آید و بس نیازمندی
گر نگویم که رخش خانه به غمخانه بکرده
آتش عشق بسوزد همه قلب آزمندی
من در این راه دوصد شاخه گرفتار بلایم
یا ربم راهنمایی بنما ز هر گزندی
چشم دیدن نبود در کف اقبال وجودم
که نگاهی بکنم ژرف به موهای کمندی
پای رفتن طرفش نیست به راهی که بپویم
طرف خانه مقصود چو آهو و سمندی
بهر ابراز ارادت به وجود آن نگارم
نبود لسان گفتن به سلام و جمله پندی
گفتنم عزم نگه دار و بشارت بده بر دل
شاید از جانب یارت برسد وفای چندی